سپهر و این روزها
سلام به روی ماهتون به چشمای سیاهتون
گفتم اولش یه چیزی بگم این همه تاخیر از دلتون درآد.
راستش کوچولوی ما گرفتار یه سرماخوردگی شده بود و کلی بهونه گیری میکرد ولی قربونش برم سعی میکرد با وجود بیحوصلگی دل مامان و باباشو نشکنه و واسمون بخنده.خدایا هوای همه بچه ها رو داشته باش.
گل پسرم زمانی که سرما خورده بود
زمانی که دور هم جمع میشیم معمولا سپهر سرگرم کننده ی اون جمعه.این عکسا خونه خاله مریمه اینم بگم که باید یه دوربین از ادمایی که پشت دوربینن عکس میگرفت همه تعدادشو همه کارهایی که واسه جلب توجه سپهر انجام میدادن.
اینجا سپهر خان ارباب سالاری نشسته و داره کیف میکنه
5دقیقه بعد از حضور برادران زحمتکش انتظامی و سپهری که میگه:چی شده؟؟؟ای خدا ای فلک مگه اسیری آوردین قلیون دیگه
پسر مادر امروز 170روزه شده.فدات بشم خیلی زود سرماخوردگی و تجربه کردی.ای کاش فرصت بیشتری برای گذاشتن عکس داشتم.
فعلا خدانگهدار