سپهرسپهر، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 21 روز سن داره

سپهر شازده کوچولوی ما

13ماهگی

عیدتون مباررررررررررررک سلام به وروجک شیرین خودم امیدوارم امسال واست پر از تجر به های تازه و شاد باشه این روزها عاشق بازی کلاغ پر شدی منتظر میمونی تا به اسم خودت برسه اون وقت سریع دست میزنی که واست بخونم سپهر که پر نداره وقتی پوشکتو باز میکنم سریع فرار میکنی و دوس نداری دوباره پوشک شی. تمام کشو ها و کمدهای خونه رو بهم میریزی.کلا اگه ساکت باشی مشکوک میزنی. اصن یه وضعیتی..... اینم ژست بانمکت بعد از انجام پروژه(اینجا سرماخورده بودی) دقیقا چندساله دوچرخه سواری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ درسته اگینجه خیلی خوشمزه ست ولی مادر جان.......(یه ...
19 فروردين 1394

آخرین روزهای سال

سلام فرشته یمن تولدت مبارک تولدت مقارن شده بود با چهارشنبه سوری و اتیش بپا کردیم تو شب تولدت. اما چند تا نکته اینکه اول دقیقا تو زمانی که باید کلی ذوق داشته باشی و شمعها رو فوت کنی(هرچند بلد نبودی فوت کردنو)شروع کردی به گریه کردن و دوم اینکه یه عکس درست درمون ات ندارین اخه یه جا بند نمیشدی که ز با عکسهای این یه سال اسلاید درست کرده بودم که اینطوری نگاشون میکردی اینم از کادوها که خیلی خیلی ممنونیم از همه این عکسو دقیقا ساعت 10 و 10 دقیقه ازت گرفتم یعنی درست زمانی که یک ساله شدی بدون احتساب اون6ساعت یک سال گذشت و بزرگ شدی.خداروشکر نوروز به شنبه افتاد و واسه همه آروز میکنم خو...
28 اسفند 1393

مادرانه6

گاهی خدا می خواهد با دست تو دست دیگر بندگانش را بگیرد وقتی دستی را به یاری می گیری، بدان که دست دیگرت در دست خداست…   ...
14 اسفند 1393

تاتی تاتی

سللللللللللللام پسر ما دقیقا امروز وارد 12 ماهگی شد. الهی شکر از دو هفته پیش دوسه قدمی راه میری و میافتی زمین البته الان دیگه اوضاعت بهتره و مسیر طولانی تری راه میری. کلی هم ذوق داری وقتی میتونی مسیرتو خودت انتخاب کنی. گفته بودم یاد گرفتی کامیونتو هل میدی و میدوی.جدیدا یاد گرفتی با کامیون تغییر مسیر هم بدی به جایی که میخوره میکشی عقب و دوباره کجش میکنی...... اینجا هم ناراحت از این بسته بندی که نمیشه زیاد توش  اتیش بسوزونی. شاهزاده ی سوار بر اسب قرمز بدون توجه به احدی شروع میکنی به راه رفتن از این چادر بازی هم تقریبا میترسی فقط زمانی میری توش که کسی یا چیزی داخلش باش...
26 بهمن 1393

وروجک ما....

حالا یکم فرصت دارم از کارهای جدید سپهر جونم بگم بامزه ترین فعالیتش اینه که با کامیونش کل خونه رو دو میدانی میره البته اگه به میزی چیزی گیر نکنه بچم نمیتونه کامیونشو بچرخونه پسرم اولین مراسم رسمیه زندگیشو هم تجربه کرد و اون هم عقد کنون عمو نویدش بود.مبارکشوووووووووون باشه. والبته تو اون مراسم رفتار رضایت بخشی داشتو اجازه داد مامان و بابا هم خوش بگذرونن. اینم حرکت جدید شازده کوچولو دیگه اینکه راحت از پله ها بالا میره.پایین اومدن و مشکل داره وشبها دیر میخوابه.دایی وحید و هم تنها کسیه که دوست داره بزنش با عرض شرمندگی.عاشق بچه هاست و بچه ها تنها کسایی هستن که اصلا باهاشون غریبی نمیکنه. ...
7 بهمن 1393

نه ماه گذشت....

توی این نه ماهی که گذشت باهر لبخندت سرشار از شادی شدیم و خدا رو شکر کردیم با هر گریه و ناراحتیت غم عالم افتاد رو شونه هامون و خداروشکر کردیم . حالا امروز  بخاطر نفسایی که بهمون انرژی میده خدارو شکر میکنیم. خداجون شکرتتتتت عکسای این ماهو بدون توضیح میذارم تا بتونم تعداد عکس بیشتری بذارم. ...
26 آذر 1393